داستانهای من

خیلی از ماها این چیزائی رو که می خونید تو همین کوچه وپس کوچه های شهرمون دیدیم

داستانهای من

خیلی از ماها این چیزائی رو که می خونید تو همین کوچه وپس کوچه های شهرمون دیدیم

ماالاغها

لابد ازدیدن اسم این مجموعه تعجب کردید.

ماهاهمیشه عادت کردیم واسه پیدا کردن چیزای خوب جاهای خوب بریم مثلا واسه پیدا کردن یه آدم با شخصیت میریم تو مدارس یا تو دانشگاه.

 خیلی واسمون افت داره که یه الاغ پیدا بشه که خیلی با شخصیت باشه یا مارو نصیحت بکنه یا اصلا بخواد یه حرف اندیشمندانه بزنه به هر حال ازین موضوع خیلی ناراحت می شیم چون ماها عادت داریم واسه پیداکردن کمبودامون جاهائی رو می گردیم که نباید بگردیم البته اینم عرض کنم که تو بیابون هم می شه گل پیدا کرد اما به سختی.

خب دراینجا می خوام شما خواننده عزیز رو با یه الاغ آشنا کنم که با الاغهای دیگه یه کم فرق می کنه.

بهترین کار اینه که من معرفیش کنم خودش هرچی می خواد بگه، بگه.

سلام الاغ جون خوبی؟

خوتو معرفی کن وبگو چی شد که اینجوری شدی؟

واسه چی اینجوری شدی؟

ازوقتی این جوری شدی چیا دیدی؟

من ساکت می شینم فقط حرفاتو گوش میکنم.

آهی از ته دل کشیدو گفت:سلام عزیزم خوبی ؟

من اسمم آقاالاغه است البته قبلا اسمم چیزه دیگه ای بود که نمی تونم بگم.

منم مثل شما آدما آدم بودم.

یه روزکه بعضی ازین آدمارو دیدم.رفتم تو فکر که چرا من آدمم ای کاش الاغ بودم.

خدام نه گذاشت نه ورداشت مارو الاغ کردوگفت:ببین الاغ جون ازین به بعد تویه الاغ هستی اما با الاغهای دیگه فرق میکنی.

پرسیدم چه فرقی؟

گفت:تو نه بار میبری نه علف می خوری.

خندیدم و گفتم: خب،اون وقتی که آدم بودم هم نه بار می بردم نه علف می خوردم.

گفت:غصه نخور خیلی ازآدمها هستند که هم بارمیبرن هم علف می خورن.

باتعجب پرسیدم که آدمام بارمی برن؟

خداگفت :آره

گفتم :چه جوری مگه میشه؟

گفت:آره یه کم که بگردی پیدا می کنی؟

گفتم:خب حالا چرا من رو این جوری عوض کردی؟

گفت:چون میخوام ببینی آدما الاغن یا الاغا آدمن ؟

گفتم :نمی فهمم چی می گی؟

خندیدوگفت:مثل اینکه کم کم داره باورت می شه که الاغی. ببین الاغ جون بعضی الاغها از صدتا آدم عاقلترن ولی بعضی آدما از صدتا الاغ خرترن.

تعجب کردم.

خدا گفت:یه جریان واست بگم بد نیست.

گفتم:خب گوش میکنم.

بعد گوشای پشت مخملیمو تیز کردم.

خدا گفت: ببین الاغ جون یه الاغ وقتی از یه کوهی بالا میره اگه پاش پیچ بخوره وبیافته دیگه اگه بکشنشم از اونجا رد نمی شه . ولی آدما صد بار از یه جارد میشن بیافتن بازم ازون جا رد می شن.

گفتم:خب می خوان راه رد شدن از اونجا روپیدا کنن

خدا گفت:دیدی هنوز الاغ تشریف داری.

شیحه ای کشیدم وگفتم:یعنی چی؟

گفت :من به آدما عقل دادم که اون چاله رودرست کنن نه اینکه صدبار ازون جا ردشن وبیافتن.

گفتم:آهان ازون نظر.

خدا گفت: ببین،الاغ یه خروار بار میتونه ببره، درسته؟

گفتم:خب معلومه.

گفت:ولی هیچ کدوم از آدما نمی تونن اون بارو ببرن،درسته؟

گفتم: خب اگه می تونستن که با ماالاغها چه فرقی داشتن؟

گفت: آهان کم کم داری قبول می کنی که الاغی، آدما یه خروار بارو نمی تونن رو کولشون ببرن یه خروار بارو تو مغزشون جابجا می کنن بدون اینکه ازیه کلمشونم استفاده کنن یا به دردشون بخوره .

بله آقای نویسنده که داری پشت هم می نویسی این جوری شد که، ماالاغ شدیم.

پرسیدی چیا دیدم .

اون روز از حرفای خدا چیزی دستگیرم نشد.

خدام مارو تلپ اتداخت تو تو تهرون خراب شده.

به به چه هوای ........

اوهو اوهو..........

آلوده ای.

خوبه این آدما چیزیشون نمی شه؟ من که نفسم برید. چشمام هم داره می سوزه البته باید عادت کنم.

اون آقاهه ماسک زده معلومه که اون عقلش خوب کار می کنه پس چرا به عقل من نرسید ماسک بزنم ؟

با خودم گفتم: خب الاغ جون تو الاغی دیگه مگه یادت رفته.

تو پیلده رو درهپورت خود درحال قیلوله خوردن بودم که چرا خدا مارو این طوری کرد که یهویه موتوری باسرعت از کنارم رد شد با خودم گفتم: مگه تو پیاده رو می شه با متورسیکات رفت؟

اوه اوه کلاه ایمنی هم نداره.

بعد خودم جواب خودمو دادم که تو الاغی هنوز این جور چیزارو درک نمیکنی.

بعد با خودم گفتم: الاغ وغیرالاغ نداره مگه پیاده رو جای رفت وآدم پیاده ها وبچه ها نیست؟

اگه این طوره اون متوریه این جا چه غلطی می کنه؟

خب چرا نمی فهمه ممکنه بزنه به یه بچه.

چشمتون روز بد نبیبه دیدم همون موتوریه زده به بچه.

پدربچه داره دادوبیداد میکنه میگه:الاغ نفهم تونمی دونی نباید تو با موتوربیائی تو پیادهرو چقدر تو خری الاغ بی شعور مگه تو پیاده رو جای متور روندنه؟

یه نگاه عاقل اندر.......بهش انداختم و گفتم: کی گفته من نمی دونم نیاید با موتور بیام تو پیاده رو من یه الاغ با شعور هستم ازتون خواهش می کنم اسم مبارک من رو این جور آدمها نگزارید.

بعد رو به اون آدمه کردم و گفتم: همین شما آدمای بی فرهنگ هستید که اسم ماالاغها رو خراب می کنید.

با عصبانیت راه خودموگرفتم ورفتم.

دیدم دونفر از دور دارن میان که دوتا پا دارن دوتا دست دارن مثا آدمکها هم راه می رن ولی لباساشون شبیه آدما نیست یعنی با آدمای دیگه فرق می کنه.

مثلا شلوارش پارس پاچه شلوارش کوتاهه یا پیرهنش شکلای عجق وجق داره چقدرم شلوارش تنگه مثل نی قلیون می مونه.

ماالاغها هممون پالون داریم بعضی رنگی وبعصی هم.....

یکیشون برق کاره چون موهاش سیخ سیخه.آخی دلم واسش سوخت برق گرفتتش.

چه جالب ایجا همه گوشواره وگردن بند میندازن اون موجودات عجیب وغریب هم گوشواره دارن هم گردن بند.

ماالاغها وقتی میخواهیم زمینی چیزی شخم بزنیم گردن

 می ندازن گردنمون.

 طوق این موجودا از طوق ماالاغها خیلی نازک تره.

اون چیه چسبونده به دماغش شاید چیزی خورده،دماغشو شیکونده چون داره تو دماغی حرف میزنه.

اینجا همه موجودات مثل آدما حرف می زنن اما اون مثل آدما نیست چرا مثل آدماس آره اون دختره چون خیلی با عشوه حرف می زنه.

بله صددرصد دختره ابروهاشم برداشته.

ولی دخترا که ریش ندارن اون یه کم از ریشاشم مونده فک کنم وسط کار تیغش کند شده باشه.